واااای دخملم ببخشید...
سلام دختر نازم نهال زندگیم ببخش مامانووووووووووووو خیلی دیر اومدم به وبلاگت عشقم نمیدونم چرا یادم میرفت مشغله های سرکار خنوم اجازه استراحت به مامانی نمیده... عزیزم امروز روز مادره... خدارو شکر میکنم که مادر شدم حالا حس مامانمو نسبت به خودم میفهمم فهمیدم که چقدر دوسم داره عزیزم این حس قشنگ و مدیون تو هستم تو با منی و من از عشق تو مستم دستات و میگیرم مثل پر پرواز دوباره تو ابرا تو پیش منی باز خیلی خیلی دوستت دارم عزیزم... دیروز رفته بودیم خونه ی دختر خاله ی بابا مولودی بود با هم رفتیم تو پارک روبه روی خونشون تاب بازی الانم خوابیدی مخوایم بریم خونه ی مامان پروانه براش گل و شیرینی ببریم ت.ام بزرگ ش...
نویسنده :
مهشید
20:34