نهالنهال، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

نهال همیشه در دل و پیوسته در خیال...

واااای دخملم ببخشید...

سلام دختر نازم نهال زندگیم ببخش مامانووووووووووووو   خیلی دیر اومدم به وبلاگت عشقم نمیدونم چرا یادم میرفت مشغله های سرکار خنوم اجازه استراحت به مامانی نمیده...  عزیزم امروز روز مادره... خدارو شکر میکنم که مادر شدم حالا حس مامانمو نسبت به خودم میفهمم فهمیدم که چقدر دوسم داره عزیزم این حس قشنگ و مدیون تو هستم تو با منی و من از عشق تو مستم دستات و میگیرم مثل پر پرواز دوباره تو ابرا تو پیش منی باز  خیلی خیلی دوستت دارم عزیزم... دیروز رفته بودیم خونه ی دختر خاله ی بابا مولودی بود با هم رفتیم تو پارک روبه روی خونشون تاب بازی  الانم خوابیدی مخوایم بریم خونه ی مامان پروانه براش گل و شیرینی ببریم ت.ام بزرگ ش...
31 فروردين 1393

بدون عنوان

سلام عشخخخخخخخخخخخخخم ببخشید دیر اومدم برات بنویسم  خوشگلم چند شب ما همش مهمونی بودیم خونه دایی ها و مامان پروانه و عمه شیوا و ... کلی خوش گذشت بهمون خوشگله... دوستت دارم یه خلده قد یه سوسکه ملده       فردا میخوام ببرمت تست بینایی سنجی و شنوایی سنجی ایشالله که همه چی خوبه گلم  ...
22 فروردين 1393

بدون عنوان

سلام دختر نازم این روزها انقدر شیرین شدی که نمیدونم از کدوم کارهاتو شیرین کاریات برات بگم تازگیا هر چی بهت میگم با حرص تکرار میکنی راستیییییییییییییییییییییییییییی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الان 1 هفتس که یاد گرفتی خودت تنهایی بدون هیچ کمکی بشینی هوراااااااااااااااااااااااااا خوشگلم اصلا باور نمیکنم که انقدر زود داری بزرگ میشی و من پیر میشم دوستت دارم دختر بابایی من! نهال انقدر بابات و دوست داری که اصلا از بغلش بغل من نمیای خودت و واسه بابات هلاک میکنی اخه اون تورو خیلی دوست داره و حسابی لوست کرده توام وقتی بابایی پیشت هست منو اصلا نمیشناسی قربونت برم  دیشب خونه ی دایی بابا شام دعوت بودین همه ی دایی ها و خاله های بابایی بودن و طبق معمول تو...
18 فروردين 1393

هتل مشهد..

عزیزم این عکسها مال مشهد وقتی تو هتل بودیم و تو هی اتیش میسوزوندی  یه چیز جالب بهت بگم نهال هر وقت موقع صبحانه بود یا ناهار خوردن یا شام تو پی پی میکردی   اونم چه جوری پس میدادی به همه جات و خلاصهههههههههههه          عزیزم فعلا  ...
15 فروردين 1393

نهال و مشهد..

عزیزم مشهدی نهال شدیییییییییییییییییی   خوشگلم من اولین بارم بود که پابوس امام رضا میرفتم خیلی خیلی بهم خوش گذشت و کلی دعات کردم توام مثل مامان اولین بارت بود که مشهد رفتی و الان هر دومون مشهدی شدیم هورااااااااااااااااااااااا حالا عکسهای مشهد...      با بابا عباس و عمه شیوا  توی هتل..   عزیزم بعدا باز میام بقیشو برات میزارم بوس بوس ...
14 فروردين 1393

بدون عنوان

سلام عزیزم اومدم  اینجا با بابا حمید اراک... از اینجا بابا حمید لواشک انار خرید      اینجا خونه ی رامین پسر دایی مامانیه      اینم هفت سین خاله شهرزاده      اینم جیگر منه در حاله فکر کردن      عاشق این عکستم      در حاله شیر خوردن    ...
14 فروردين 1393

عید و نهال...

سلام عزیزززززززززززززززممممممممممممممممممم من برگشتم با یه عالمه خبرو عکسای قشنگ از دختر خوشگلم... عزیزم خیلی خیلی بهمون این عید خوش گذشت و حسابی گشتیم و دور ایران و دیدیم و کیف کردیم...   روز دوم عید رفتیم اراک خونه خاله شهرزادم که خاله گلی و همه برو بچه ها اونجا جمع شدیم مامان مهری با ماشین ما اومد و کلی ازت مراقبت کرد توام همش لالا کرده بودی با زندایی و خواهرش و دایی محسن و خاله الهام رفتیم اینم چند تا عکس از سفر به اراک برات میزارم عشخخخخخخخخخخخخخخخم      با مادر بزرگی      با مامان مهشید و خاله شهرزاد      عزیزم بقیشو بعدا میام میزارم فعلا بای...
14 فروردين 1393

سال 1393 هوراااااااااااااااااااااااااا...

عزیزم بالاخره رفتیم تو سال 93    الان که دارم برات مینویسم ساعت 4 صبحه و من و بابا حمید همچنان داریم برنامه های جالب مخصوص عید و میبینیم و بابایی یه کمم ایکس باکس بازی کرد البته بعد از سال تحویل رفتیم خونه ی مامان پروانه و عیدی  گرفتی از بابا عباس و مامان پروانه      بعدشم همگی شام رفتیم زردبند رستوران سفیر مهمون بابا عباس شام خوردیم با عمه ها و بچه ها و ... خوش گذشت گلم فقط تو یه کم سرما خوردی و بی حالی   داروهاتو دارم سر ساعت میدم که زود خوب بشی  راستی یادم رفت بهت بگم دیشب یه سر رفتیم خونه عمو امیر و خاله مریم بعدشم تو حالت خوب نبود ساعت 2.30 نصفه شب با بابایی رفتیم بیمار...
1 فروردين 1393
1